در همين نزديكي

ما در این ره نه پی حشمت و جاه آمده ایم
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

صعود ممنوع !

28 فروردین 1391 توسط نظریان

خداوندا ، هاله ای از خودبینی و جمود مرا احاطه کرده است

سنگی به سنگینی کوه در مقابلم مانع شده است

سنگی که پر شده از غفلت و بی توجهی

معبودا ، دعایم در هنگام اوج گیری ، مُهر ” صعود ممنوع ” خورده است

 

از حبس دعا در حصار خویشتن ملولم و درمانده

نا خالصی ام مانع اجابت دعایم شده است

 

خداوندا ، بارها ندای ” توبوا الی الله توبة نَصوحا “ را شنیده ام

اما در ادای نصوحیتش درماندم

 

پروردگارا ، مزرعه خشکیده دلم را با آب رحمت و عفوت ، حیات ببخش

و گناهانی که دعایم را در غل و زنجیر کرده است را به غفاریتت ببخشای

 

” اللهم اغفرلی الذنوب اللتی تحبس الدعا ”

 3 نظر

یک نکته از این مطلب

13 فروردین 1391 توسط نظریان

چه چشمانی که در مقابل عظمت حجاب متواضعانه سر به زیر می افکنند و

چه چشمانی که در مقابل حقارت بی عفتی و خودنمایی گستاخانه خیره می شوند

این را با تمام وجودم احساس کردم

مردان مومن : … یغُضّوا من ابصارهم …

زنان مومن : … یغضُضنَ من ابصارهنَّ …

 3 نظر

ترسيم عشق

15 مرداد 1390 توسط نظریان

از وقتي كه چشم بدين جهان گشودم خود را در دامان مادري مهربان و در آغوش پدري زحمت كش يافتم آنگاه كه زبان گشودم نام خدا را بر زبان جاري كردم و با پا گذاشتن به سن هفت سالگي خود را حافظ قرآن يافتم .

و اينها را مرهون پدر و مادر مهربان و متّحدي مي دانم كه هميشه چون كوهي استوار پشت من بودند .

روز اول مدرسه ، دستم را از يك سو مادرم و از سوي ديگر پدرم گرفته بود و با تشويقهاي ايشان بود كه در آنجا نيز شاگردي نمونه و مؤدب بودم .

بعد از تعطيل شدن مادرم را پشت در مي يافتم كه آغوش گسترانيده و منتظر من است . من نيز به آغوش گرم او مي دويدم بر دستانش بوسه مي زدم .

پدرم ! او هميشه به موقع در منزل حاضر بود و هيچ گاه مشغله ي كاري را بهانه اي براي نرسيدن به خانواده اش قرار نمي داد ؛

او آمد! مادرم به سرعت براي بدرقه ي او مي دود و همچون فرشته اي مهربان او را تكريم مي كند ، پدرم نيز براي قدرداني از زحمات فرشته ي مهربان بر شانه ي او بوسه مي زند …

سفره را با كمك مادرم مي اندازيم ، با اينكه جز اندك نان و سوپي چيزي يافت نمي شود امّا با وجود مهر و صفا و معنويتي كه تمام افراد خانواده در كنار هم و زير سايه ي خدا احساس مي كنند ، لذيذترينِ غذاهاست .

بعد از صرف غذا همه در جمع كردن سفره كمك مي كنيم و من چهارپايه ي كوتاهي زير پايم مي گذارم و با شورو شوق بچگي به شستن ظرفها مشغول مي شوم .

اين همدلي در تمام عرصه هاي زندگي و در غم و شادي همراه ما بود .

با ورود به عرصه ي جواني و دوران ازدواج با مشورتها و تدبيرهاي آگاهانه ي پدر و مادرم همسري – همچون پدرم دلسوز و كاردان – برگزيدم .

پدر و مادرم رفته رفته پير ميشوند ومن و همسرم تصميم گرفتيم آنها را نزد خود بياوريم تا شايد بتوانيم قطر اي از درياي لطف و سخاوتشان را جبران كنيم .

(امّا يبلغنّ عندك الكبر احدُهما اَو كلاهما فلا تقل لهما افّ و لا تنهرهما و قل لهما قولاً كريماً).« و چنانكه هر دو يا يكي از آنها پير و سالخورده شوند كه موجب رنج و زحمت شما باشند زنهار كلمه اي كه رنجيده خاطر شوند مگوييد و كمترين آزار بهآنها نرسانيد و با ايشان به اكرام و احترام سخن گوييد »

بودن آنها در كنارمان براي زندگيمان بركتي داشت مثال زدني . چه بسا كه پيوسته از تجربيات آنها بهره مي برديم و مورد لطف و مرحمت آنها قرار مي گرفتيم .

پدرم در سن هفتاد سالگي دعوت حق را لبيك گفت و به ديار باقي شتافت . مادرم كه دوري از همسري مهربان و همراه برايش مشكل بود بعد از يك سال نزد او رفت و برنگشت و ما را تنها گذاشت . ولي هم اكنون نيز از دعاي خير آنها بهره مي بريم و براي آنها طلب آمرزش و هم نشيني با نيكان را آرزومنديم .

(واخفض لهما جناح الذل من الرّحمة و قُل ربِّ ارحَمهما كما ربّياني صغيرا).«هميشه پر و بال تواضع و تكريم را با كمال مهرباني نزدشان بگستران و بگو: پروردگارا! چنانكه پدر و مادر ، مرا از كودكي به مهرباني بپروردند تو در حقّ آنها رحمت و مهرباني فرما».

خانواده ي قرآني


 1 نظر
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

در همين نزديكي

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس